سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یک شب در سال !!

شبی بی همتا و استثنایی ، شب مشخص شدن تقدیرها ، شب قیمتگذاری و ارزشگذاری بندگان ، شب قدر !!

شبی از همین شبهاست ، همین شبهای پیش رو ، همین نزدیکیها !! شبی که آسمان هزاران درجه بیشتر درهای خود را گشوده است ، و اشک بندگان هزاران برابر قیمت همیشگی معامله میشود ، و هر قدمی هزاران قدم تو را به محبوب نزدیک می کند .

شب دلهره های آسمانی ، شب اضطراب تا سحر و خود را زیر قرآن قایم کردن ، شب خدا را به محمد و علی و زهرا قسم دادن ، شب دستپاچگی ، هراس و وحشت ، شب الغوث الغوث برای خلاصی از نار و آتش .شب تقدیر مقدرات ، شب قدر !!

شبی که هر کسی را به کسی می سپارند، ادامه مطلب...

تو فقط کاسه ات را بالا بگیر !!

بالا آوردن کاسه علامت خواستن است ، تو فقط کاسه ات را بالا بگیر ، پر کردنش با ساقی است .

دیدن چهره ساقی لطف دیگری دارد اما هنوز در اول راهی ، نخواه چونان محرمان برای نظّاره گری خویش انتخابت کنند، کاسه بالا گیر و سر به پایین انداز و منتظر شراب بمان ، سرمستت می کنند .

در ماه میگساری کاسه بالا تر گیر ، طلب را بیشتر کن! بنای ساقی بر لبریز کردن است ! تنها چیزی که از تو خواسته اندادامه مطلب...

بهانه های دوری !

اینبار میخوام پریشون بنویسم ، نه اینکه فکر کنید دلم گرفته باشه ، یا اینکه می خوام ادای آدمای ناامید رو در بیارم ، نه !

کمی میخوام درباره فضای وبلاگهامون براتون بنویسم . فضایی که هم خوبه و هم ......

نه نه، زود قضاوت نکنید ، نمیخوام همون تقسیم بندی معروف و همیشگی اخلاقی و غیر اخلاقی رو مطرح کنم ، حرف من چیز دیگه است ، قربون خدا برم که ادامه مطلب...

این یعنی بد شانسی !

دیروز روز اولی بود که درسهای حوزه رسما شروع شد ، حوزه با مراکز آموزشی دیگه خیلی فرق داره ، طلبه ها یا خیلی سر حال و پر انگیزه درسها رو شروع می کنند و یا خیلی بی حال و بی انگیزه ! ما هم اونجا نقش یه مدیر رو بازی می کنیم  ، مدیری که از اول سال نمیخواد مشکلات بی نظمی رو در مدرسه شاهد باشه ! طبیعیه که شروع بکنم به سر و صدا ، من اِله می کنم من بله می کنم ، تهدید و تشویق و خود نمایی و اظهار وجود ، همه و همه برای اینکه حساب دسته همه بیاد که این تو بمیری از اون تو بمیریا نیست این دفعه قضیه جدّیه !!

تقریبا 45 دقیقه یک نطق کوبنده اجرا کردم طوری که نزدیک بود یکی از طلبه ها بگه تکبیر ! به بچه ها گفتم کلاسها حتما از فردا شروع میشه ، یادتون نره همه کلاسها . ما با هزار دنگ و فنگ استاد دعوت کردیم هرکه نیومد دیگه نیاد و از این حرفها، امروز که رفتم مدرسه همه طلبه ها اومده بودند اما هر چی منتظر اساتید موندیم یکی هم نیومد !!! خودتون حدس بزنید چی شد .

سیل اعتراض ها به دفتر سرازیر شد پس چرا کلاسها تشکیل نمیشه ؟چرا این استاد ، اون استاد نیومده؟ به نظر شما در چنین مواقعی چی باید می گفتم ؟ بدون اینکه معطلش کنم ، گفتم نه اینکه ماه رمضانه مجبور شدیم بعضی از کلاسها رو تعطیل کنیم تا شما اذیّت نشید ! ما به فکر خستگی و عبادت ماه رمضان شما بودیم و به همین دلیل برنامه درسی اساتید عوض شده و طبیعیه تا به اونها ابلاغ کنیم کمی طول میکشه ! بعضیها خندیدند ، بعضیها جدی نگرفتند و بعضیها هم تشکر کردند ! من هم زیر زبانم گفتم قربان ماه مبارک رمضان که واقعا پر برکته !

البته حوزه ما حوزه بی نظمی نیست ، و این اتفاقات از خواص اول مهره و شاید هم بشه گفت بدشانسی !!!

 


این دهان بستی دهانی باز شد !!

زمانی که جسم برای مدتی فراموش می شود و روح تمام دغدغه آدمی را در عالم تشکیل می دهد ، زمان بسته شدن این دهان برای باز شدن دهانی دیگر ، فرصتی استثنایی برای خاموش کردن چشم ظاهر و روشن شدن دیده دل !!

ماه خدا در راه است ، ماه ماهیانی که مدتی است با تصور دریا زندگی می کنند ، اما در تُنگ کوچک لب طاقچه گرفتار آمده اند . اگر چه رجب و شعبان رودخانه هایی بودند که ماهیان را طراوت بخشیدند ،اما برای ماهی ، دریا چیز دیگری است !

هَلا ای فرشتگان آسمان ، سفره ها را بگسترانید که میهمانان خدا در راهند ! میهمانانی که چشم به کرامت میزبان دوخته اند ، کوله بارهایی از گناه سوغات عالم خاک به همراهشان هست ، ملامتشان نکنید تشنه اند و گرسنه ،پذیرایشان باشید  !

هلا ای فرشتگان ،دست ما را بگیرید ما مشتاق آسمانیم ، عقال از پایمان بگشایید ، میخواهیم آن شب قدر که به طواف اماممان به زمین می آیید ما هم همراهتان باشیم ، به کوله بار گناهمان نگاه نکنید ما بی قرار اوییم ، ای فرشتگان اینجا مثل آسمان نیست ، هر چیزی اینجا یافت می شود تعجب نکنید ، گناهکار عاشق یا عاشق گناه کار !!

هلا ای فرشتگان ، از ملکوت چه خبر ؟ آنجا درباره ما چه حرفهایی می زنند ؟ امیدی هست ؟ یا برگردیم ؟ او می خواهد حرفهای ما را بشنود یا از صدای ما متنفر است ؟ آنجا سخن اندر رضا می رود یا هنوز بر ما غضب دارد ؟ بگویید فرشتگان ، بر گرسنگی و تشنگی ما ترحمی می شود یا تقدیرمان چیز دیگری است ؟ بنا ندارید که بگویید گریه ها و دعاهای اماممان اثری بر بخشش ما ندارد ؟ او پیش خدا خیلی عزیز است ، نه فرشتگان ،خدا حرف او را زمین نمی اندازد ، هلا ای فرشتگان ، شما چه میدانید ؟ میدانید نامه از فاطمه داشتن یعنی چه ؟ میدانید سفارش شده عباس یعنی چه ؟ میدانید قسم به فرق بشکافته یعنی چه؟ میدانید دست به چادر خاکی آویختن یعنی چه؟ میدانید پشت سر بریده قایم شدن یعنی چه؟نه نمی دانید ، اینها دیگر از قدرت درک شما بیرون است .

او بر گرسنگی ما ترحم می کند و سلام بر گرسنگی برای خدا ، او به چشم های خسته از بی خوابیمان آرامش می دهد و سلام بر شب زنده داری برای خدا ، به دعای سحر به ابوحمزه ، و سلام بر شب طواف فرشتگان به دور مهدی و سلام بر شاهد شهید شبهای قدر ،علی !

سلام بر لحظه های بک یا الله در دل شب به شوق بخشیده شدن ، سلام بر ماه مهربان رمضان .


چرا جهنم ؟ چرا مطلوب ؟

بگذارید داستانی برایتان بگویم؛ کسی می گفت : نیمه شب در کنار خانه خدا صدای گریه پر سوزی را شنیدم که امان شب را بریده بود ، اهل ذکر را فرصت راز و نیاز گرفته و همه را به خود مشغول کرده بود ، گاهی از سوز گریه اش می گریستند و گاهی محو تماشای او می شدند . جامه از خاک بیت الله گرفتم و از سر شفقت و مهربانی نزدیکش شدم و پرسیدم بهانه تو چیست ؟ و از خدا چه می خواهی ؟ که کعبه را در انحصار خویش درآورده ای !! با بغضی مملو از آرزو لب به سخن گشود که از خدا می خواهم مرا با معاویه محشور کند !!!

شاید تا به حال ندیده باشید ، کسی جهنم را چنین با اشتیاق از خدا مطالبه کند ، اما با یک نگاه ساده به اطرافمان موجوداتی را می بینید که پشت به بهشت با تمام وجود جهنم را در در زندگی جستجو می کنند .

دنیا جهنمی است که خواستگاران آن روزی سوزش تلخ آن را خواهند چشید و البته آن روز نزدیک است ، نزدیک تر از یک چشم بر هم زدن !! آن وقت که چشم باز می کنند می بینند در آغوش خود شعله هایی از آتش را گرفته اند که تا آن روز با تمام وجود به طرف آن در حرکت بوده اند .

اما تو ای صاحب رحمت واسعه ، مهربان من ، خدای من ،

 بیدارمان کن ، و کنه این عالم را به ما بنمایان تا در این چند روز نا چیز دنیا صبوری کنیم ، ما خواهان شراب طهوریم آن شرابی که با دستان خودت به مقربانت می چشانی . محروممان نکن ! آمین

 


یارم چو قدح به دست گیرد !!

مولای من سلام

روزی که مسیر آمدنت را گل باران می کنند ، ممکن است من نباشم ، ولی داستان عاشقی مرا برایت خواهند گفت .

خواهند گفت نغمه عاشقانه ام در میان مشتاقانت چه آتشی به پا می کرد و چگونه بازار عاشقی تو را گرم می نمود . خواهند گفت آن روز که می رفتم نگران به قفا می نگریستم گویا چیزی جا گذاشته ام ، گویا با کسی قرار ملاقات داشته ام ، خواهند گفت دردهایی را که از نبودنت چشیدم ،همه را خواهند گفت .

دوست دارم آنروز که می آیی سراغ مرا بگیری ، راستی هزار دستان من کو ؟

چقدر آرزو داشتم وقتی که می آمدی روضه بی دستی ابالفضل را برایت می خواندم ، آن وقت زانو به بغل می گرفتی و می گریستی و ما برای زانو به بغل گرفتنت می مردیم .

می دانم مرا دوست داری می دانم ، دست دعای تو مرا سر پا نگه داشته ، همه را می دانم . حتی می دانم دلت برایمان تنگ شده ، آمدنت هم که دست خودت نیست ! گریه نکن ! کسی نیست درد تو را بفهمد ؟ خسته شده ای؟ نگران نباش ما منتظر می مانیم تا بیایی ، نمی گذاریم ذره ای احساس غربت کنی ، به شما قول می دهم مجالس شما را روز به روز گرمتر به پا کنیم ، نگران نباش آنقدر دعا می کنیم تا بیایی .

می دانی چرا دوست دارم وقتی می آیی زنده باشم ؟ نه برای خودم که البته این موهبت بزرگی است بلکه برای دل مادرت ، می ترسم وقتی می روم سراغ تو را از من بگیرد و من بی خبر باشم ، راستی اگر به من بگوید شما آماده نبودید وگر نه پسرم می آمد ! نه ، من دیگر طاقت اشک های مادرت را ندارم .

فدای تو شوم ! در این روزها همه می خندند و من اشک می ریزم ، دلم خیلی برایت بهانه می گیرد ، هرچه به نیمه شعبان نزدیک تر می شویم بیشتر بهانه می گیرد ، نگذار بالای سنگ قبرم بنویسند ؛جوان ناکام !!

رخ باز کن ، اینجا همه دلتنگ تواند .

نازنین ؛ اگر جویای احوال عاشقانت هستی ، همه خوبیم ، ملالی نیست جز دوری شما نور چشم عزیزمان !

                                                                                                        خدا حافظ . غلام آستانت ، رضا


حسین لبخند بزن عباس آمد !

ام البنین چه می کنی ؟ این نوزاد کیست ؟ که دور سر حسین می گردانی ، چقدر زیبا و پر فروغ است ؟ام البنین تو از احوال همسرت علی آگاهی ، چرا به بازوان این نوزاد خیره شده است ؟ تو هم همان چیزی را حدس می زنی که حسن و حسین و زینب حدس میزنند ؟ مولا چه می گوید ؟ هذا ذخیره الحسین یعنی چه ؟

ام البنین جای نگرانی نیست ، دستان فرزند تو ایرادی ندارد ، علی برای چیز دیگری گریه می کند ، شاید برای روز مبادا !!

اولین کلامی که به نوزادت آموخته ای چیست ؟ مامان ،  بابا ؟ یا ، حسین ؟ !! برای چه حسین ؟ نگو! می دانم ، برای روز مبادا !!

 چه زیباست ، نوزاد در آغوش زینب آرام گرفته ، زینب جان تو از احساست بگو ؟ خوشحالی ؟ تو تو دیگر اشک نریز  مگر قد وبالای این نوزاد چه عیبی دارد ؟ ببین چه رشید است ، لبخند بزن !! نکند تو هم نگاهت خیره به روز مبادا  است ؟

 اینقدر خیره به چشمانش نگاه نکنید ، چشمانش چشمه جوشان آفتاب است، ببینید چه درخششی دارد ، نافذ و بی همتا !  اگر می بینید بین شما بیشتر به حسین نگاه می کند ! این از باب روز مبادا است !! آخه او هم نگران است .

خدا یا این نوزاد چه می خواهد بگوید ، همه خیره به او نگاه می کنند و او خیره به لبهای حسین ، نکند بین چشمان او و لبهای حسین ارتباطی باشد !!

حسین جان تو دیگر بخند ! ذخیره روز مبادایت آمد ، کسی که امانت دار طراوت لبهای توست ! مادرش به او گفته تو را برادر صدا نکند ، اما او نگهبان و ساقی خیمه های توست . همبازی علی اصغر ، آرام کننده رقیه ، معلم قاسم ، رفیق علی اکبر ، لبخند بزن عباس آمد .

 مطمئن باش یوسف زهرا ، عباس حتی برای تو به لبهایش هم رحم نمی کند ، او خوب می داند لب خشک امام زمان یعنی چه ؟ او غیرت الله است ، نگران نباش او عباس است  و عباس بی همتاست !!

 


سلام ماه شعبان !

ماه رجب خداحافظ ، و سلام ماه شعبان ، سلام بر موالید بی نظیر تو ، سلام بر مهدی ، سلام بر حسین ،سلام بر زینت عبادت کنندگان و سلام بر عباس .

سرآغاز تو ابالفضل است ، باب ورود به حریم حسین ، و نهضتی که به دست فرزندش ادامه یافت ، تا به دست مهدی رسید !!

سلام بر اسرار تو که سر الاسرار عالم است .

کلید غفران ماه رمضان تویی ، و پله کان عروج در مهمانی الهی .

مناجات امیر مؤمنان را در شبهای تو شنیده ام ، از راز و نیاز علی در شبهایت بزرگی تو را فهمیدم ، علی خدا را به تو قسم میداد ، کسی که همه عالم در شب قدر خدا را به او قسم میدهند . الهی بعلیٍ !!

بالهای مهربانیت را برای من بگشا ، بگذار زیر پرو بال تو آرام بگیرم ، ماه شعبان ! اینجا سرد است ، تاریک است ، و من از تارکی می ترسم ، ماه شعبان ، بتاب ، بتاب بر یخهای زمستانیمان ، ماه شعبان ! اینجا کویر است ، تشنه ایم ، تشنه خدا ، پس ببار ، ببار به زمینهای خشک سالیمان ، ما را برای شب قدری بهتر ، مهمانی زیباتر ، آماده تر کن !

چه زیباست مهمانی الهی ، بعضی از اول رجب مهمانند ، برخی با تو آغاز کرده اند ، و برخی با رمضان ، خوشا به حال آنانی که سه ماه مهمان خدایند .

عید فطر برای رمضانیان زیباست ، برای شعبانیان زیباتر و برای رجبیون وصف ناشدنی !

رجب که از دستمان رفت ،تو برایمان نور افشانی کن ، خوش آمدی ، سلام ماه شعبان .


گر بریزی بحر را در کوزه ای !!!!

روزی از همین روزها باران رحمت الهی بارید ، بعضی خود را از زیر این باران رهانیدند ، بعضی ایستادند و خیس خوردند و بعضی به همراه خود ظرفهایی آوردند متفاوت ، یکی به اندازه تمام اقیانوسها ، می گفت حتی قطره ای نباید هدر رود ، او را علی می گفتند ، خوب می فهمید فرستاده خدا یعنی چه ؟

یکی به اندازه دریا ، تا می توانست ، تا وسعت داشت ، سلمان ،با بعثت، مبعوث شد ، پروازی کرد دیدنی .

دیگری به اندازه دریاچه ، ظرف بزرگی بود اگرچه به قدر دریا نبود ، اما به قدر تشنگی نوشید ، او را ابوذر نامید ، راستگو و امین .

یکی رودخانه ای ، دیگری نهری ، مردی جوی آبی ، احدی مردابی ، کسانی هم کوزه به دست آمدند ، و افرادی با کاسه ای کوچک .

آنروز باران می بارید اما ظرف ها متفاوت بود ، رسولی فرستاده بود به نام رحمت ، بعضی او را آزردند ، برخی بر چشم نهادند .

از آن روزگاران بسیار می گذرد اما این باران هنوز می بارد .

                                                                      تا کوزه به دست باشیم یا دریا ، یا فراری از باران .