سفارش تبلیغ
صبا ویژن

این یعنی بد شانسی !

دیروز روز اولی بود که درسهای حوزه رسما شروع شد ، حوزه با مراکز آموزشی دیگه خیلی فرق داره ، طلبه ها یا خیلی سر حال و پر انگیزه درسها رو شروع می کنند و یا خیلی بی حال و بی انگیزه ! ما هم اونجا نقش یه مدیر رو بازی می کنیم  ، مدیری که از اول سال نمیخواد مشکلات بی نظمی رو در مدرسه شاهد باشه ! طبیعیه که شروع بکنم به سر و صدا ، من اِله می کنم من بله می کنم ، تهدید و تشویق و خود نمایی و اظهار وجود ، همه و همه برای اینکه حساب دسته همه بیاد که این تو بمیری از اون تو بمیریا نیست این دفعه قضیه جدّیه !!

تقریبا 45 دقیقه یک نطق کوبنده اجرا کردم طوری که نزدیک بود یکی از طلبه ها بگه تکبیر ! به بچه ها گفتم کلاسها حتما از فردا شروع میشه ، یادتون نره همه کلاسها . ما با هزار دنگ و فنگ استاد دعوت کردیم هرکه نیومد دیگه نیاد و از این حرفها، امروز که رفتم مدرسه همه طلبه ها اومده بودند اما هر چی منتظر اساتید موندیم یکی هم نیومد !!! خودتون حدس بزنید چی شد .

سیل اعتراض ها به دفتر سرازیر شد پس چرا کلاسها تشکیل نمیشه ؟چرا این استاد ، اون استاد نیومده؟ به نظر شما در چنین مواقعی چی باید می گفتم ؟ بدون اینکه معطلش کنم ، گفتم نه اینکه ماه رمضانه مجبور شدیم بعضی از کلاسها رو تعطیل کنیم تا شما اذیّت نشید ! ما به فکر خستگی و عبادت ماه رمضان شما بودیم و به همین دلیل برنامه درسی اساتید عوض شده و طبیعیه تا به اونها ابلاغ کنیم کمی طول میکشه ! بعضیها خندیدند ، بعضیها جدی نگرفتند و بعضیها هم تشکر کردند ! من هم زیر زبانم گفتم قربان ماه مبارک رمضان که واقعا پر برکته !

البته حوزه ما حوزه بی نظمی نیست ، و این اتفاقات از خواص اول مهره و شاید هم بشه گفت بدشانسی !!!