گرگ دهن آلوده و یوسف ندریده
میوه دل فاطمه سلام .
گمان کرده ای چون بی تو هفته ام سپری شد زندگی به کامم بوده ؟ نه آقا ، نه !! این هفته هم شوق زندگی نبود !
می دانی که نگاه های مهربان دوستانم برایم سرد است تا تو نیایی ، شنیدن صدایشان آرامم نمی کند تا تو نباشی !
تو بگو ! کسی که گوش بر در ایستاده تا صدای انا المهدی را بشنود ، با صدای دیگری آرام می گیرد ؟ اصلا صدای دیگری را می شنود ؟ این هفته هم گوشهایم در این همه غوغا و همهمه ، بی نصیب از صدای تو کر ماند !
عزیز دلم ، کی به این خنده های تلخ و ساختگی پایان می دهی ؟ تضمینی نیست که سر به بیابان نگذارم ، معلوم نیست بتوانم ، شاید دیگر قدرت نداشته باشم ! تضمینی نیست .
راستی دردانه علی ، گاهی که دوستانت مرا می بینند سلامت میرسانند ، گمان می کنند مرا در زیارت تو سر و سرّی است ، فکر می کنند چون از تو دم میزنم پیش تو آبرویی هم دارم ، نمیدانند که محروم تر از همه ام ، نمی دانند ! اما آقا سلام دوستانت بر تو باد .
در کوی تو معروفم و از روی تو محروم گرگ دهن آلوده و یوسف ندریده
هنوز شراب لب سوز نظّاره گری خویش را به من ننوشانده ای ، لبم سوخته، شهره بازارم کردی ! کاش ذره ای از آنچه دوستانت درباره ام می پنداشتند حقیقت داشت ، کاش این سوختگی لبانم اثر حرارت لبهایی بود که گزیدنش مناجات صبح و شام ملکوتیان است ، کاش شراب جان سوز لقایت هستیم را نیست می کرد تا این همه شرمنده دوستانت نمی شدم . کاش حتی لحظه ای مرا به خیمه سبزت راهی بود ! کاش راهی بود ! کاش راهی بود .
فدای تو شوم ، هر هفته دور هم جمع میشویم و درباره تو سخن می گوییم ، درباره آمدنت ، درباره خنده هایت ، گریه هایت ، واقعا جایتان خالی است ، هر هفته با اشکهایمان محفلتان را آب و جارو می کنیم ، چون می دانیم بالاخره می آیی!
دعای مادرانمان بدرقه راهت ،.
همیشه چشم به راهت - رضا
آی مردم من رسوای بی خانمانم ، مرا فراموش کنید که در این وانفسای غربت به گمنامان از محبت نظری کنند .