سلام حاج رضا
يک سال از عروج شهادت گونه ات گذاشت
ديگر صداي عاشقانه يا صاحب الزمان که با صميم قلب و از هويداي دل فرياد مي زدي و در طلب يار گمگشته خود بودي گوش جانمان را نوازش نمي کند.
اي واي بر ما
چه گذاشت بر ما ، اين چه مصيبتي بود که بر عاشقان مهدي فرو آمد
استاد عزيز
در نجواهاي عاشقانه ات با خداي خويش چه مي گفتي که اينگونه جواب گرفتي.
زبان دلت در بزم محبت مهدي چگونه مي چرخيد که حسينيه دل هاي ما را اينگونه سيه پوش کرد.
استاد مهربانم زندگي کردن با خاطرات شيرينت چه بسيار تلخ است . اين را از صميم جان مي گويم که اي کاش مي شد که نباشيم و اينگونه ادامه ندهيم.
راستي عزيز دلم
سلام ما را به مهدي برسان
بگو اينجا هم کساني هستند که به قول خودت از قفس تن خسته شده اند و شوق وصال دارند.
بگو اينجا هم چه بسيار عاشقاني که گوئي عقده هايي در دل نهفته دارند.
اين عقده ها را با که بگشايند.
مي دانم ديگر از غربت نفست تنگ آمده بود ديگر تحمل آدم هائي که همه وجودشان را ماديت فرا گرفته برايت سخت بود ،همه را مي دانم، هنگامي که خبر عروجت را به من دادند تازه فهميدم که چه بسيار در دل من جا کرده اي و چقدر تو را دوست مي دارم ولي افسوس که:
چه زود دير مي شود.
استاد عزيزم اين سخن به مزاقم خوش نمي آيد و لي حقيقتي است که بايد بگويم و اي کاش مي شد اين اعتراف تلخ را نگفت . اي کاش مي شد حقيقت رانپزيرفت . اي کاش نمي رفتي تا من شهادتت را اينگونه تبريک بگويم.
استاد عزيز
تبسم هاي شيرين ولايت در لحظه وصال گوارايت باد.
از صميم قلب دوستت دارم
هميشه بيادتم
غلام مهدي فاطمه ....