سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گر بریزی بحر را در کوزه ای !!!!

روزی از همین روزها باران رحمت الهی بارید ، بعضی خود را از زیر این باران رهانیدند ، بعضی ایستادند و خیس خوردند و بعضی به همراه خود ظرفهایی آوردند متفاوت ، یکی به اندازه تمام اقیانوسها ، می گفت حتی قطره ای نباید هدر رود ، او را علی می گفتند ، خوب می فهمید فرستاده خدا یعنی چه ؟

یکی به اندازه دریا ، تا می توانست ، تا وسعت داشت ، سلمان ،با بعثت، مبعوث شد ، پروازی کرد دیدنی .

دیگری به اندازه دریاچه ، ظرف بزرگی بود اگرچه به قدر دریا نبود ، اما به قدر تشنگی نوشید ، او را ابوذر نامید ، راستگو و امین .

یکی رودخانه ای ، دیگری نهری ، مردی جوی آبی ، احدی مردابی ، کسانی هم کوزه به دست آمدند ، و افرادی با کاسه ای کوچک .

آنروز باران می بارید اما ظرف ها متفاوت بود ، رسولی فرستاده بود به نام رحمت ، بعضی او را آزردند ، برخی بر چشم نهادند .

از آن روزگاران بسیار می گذرد اما این باران هنوز می بارد .

                                                                      تا کوزه به دست باشیم یا دریا ، یا فراری از باران .